نمودار شاهان هخامنشی

در این قسمت قصد دارم نموداری را ارائه دهم که در آن ترتیب شاهان هخامنشی از کوروش کبیر تا داریوش سوم نشان داده شده است.

 

کوروش کبیر

کمبوجیه                                        

بردیای دروغین

داریوش بزرگ

خشایار شاه  

اردشیر اول

خشایار شاه دوم

داریوش دوم

اردشیر دوم

اردشیر سوم

داریوش سوم

 

همان طور که در قسمت های قبل گفته شد کوروش و داریوش بزرگ و همچنین دیگر شاهان هخامنشی  نصب خود را به هخا اولین رهبر این سلسله می رساندند. در نمودار زیر این نصب نشان داده شده است.

                                        هخا

                                  چاایش پیش

                    آریامن                        کوروش اول

 

                    آرشام                          کمبوجیه

 

                    ویشتاسب                     کوروش بزرگ

 

                    داریوش بزرگ            

 

 

در قسمت های بعد نمودار کامل تری را که شامل دیگر اعضای این خانواده  می باشد برای تان در وبلاگ قرار  می دهم.

 

پرینت ازصفحه

 

زبان و خط هخامنشی

تاریخ پارس
پارس و هخامنشیان


زبان بومي شاهان هخامنشي كه زبان جنوب غرب ايران يا پارس بوده است ، زبان پارسي باستان خوانده مي شود ( كنت ، همان ، ص 6 ) . داريوش اول اين زبان را « زبان آريايي » ناميده است . در زمان او خط ميخي جديدي براي نگارش اين زبان ابداع گرديد ( كوك ، همان ، ص 235 ) . متون باقي مانده به زبان پارسي باستان از دوره هخامنشي عبارتند از :
1 -
كتيبه اي از اريارمنه ، جد داريوش اول ، بر لوحه اي از طلا يافت شده در همدان ؛
2 -
كتيبه اي از ارشامه ARSHAMA )) پسر اريارمنه بر لوحه اي طلا يافت شده در همدان ؛
3 –
سه سنگ نوشته از كوروش در پاسارگاد كه هر سه داراي ترجمه هايي به زبان و خط ايلامي و اكدي هستند ( كنت ، همان ، ص 107 ) .
البته اين كتيبه ها بعد ها به نام صاحبانشان جعل شده اند ؛ زيرا ابداع خط ميخي پارسي باستان مربوط به زمان داريوش اول بوده است ( فراي ، همان ، ص 258 ) . هم چنين كتيبه هايي از شاهان هخامنشي از داريوش اول تا اردشير سوم جز خشيارشاي دوم و سغديان كه غالبا با ترجمه هايي به زبان و خط ايلامي و اكدي همراه هستند .
كتيبه هاي داريوش اول عبارتند از :
1 –
سنگ نوشته بيستون ؛
2 –
هفت سنگ نوشته در تخت جمشيد ؛
3 –
چهار سنگ نوشته در نقش رستم ؛
4 –
بيست سنگ نوشته در شوش ؛
5 –
سه سنگ نوشته در سوئز ؛
6 –
يك سنگ نوشته در كوه الوند ؛
7 –
دو كتيبه مشابه يكي روي بشقابي طلا و ديگري روي بشقابي نقره اي ؛
8 –
كتيبه هايي روي چهار سنگ وزنه ؛
9 –
و نوشته هايي روي دو مهر .
كتيبه هاي خشيارشاي اول عبارتند از :
1 –
يازده سنگ نوشته در تخت جمشيد ؛
2 –
دو سنگ نوشته در شوش ؛
3 –
يك سنگ نوشته در كوه الوند ؛
4 –
يك سنگ نوشته در كنار درياچه وان ؛
5 –
كتيبه اي بر تكه اي از يك سبوي نقره اي يافت شده در همدان ؛
6 –
نوشته هايي يكسان روي سه گلدان مرمرين ؛
7 –
نوشته هايي روي سه مهر .
كتيبه هاي اردشير اول عبارتند از :
1 –
يك سنگ نوشته در تخت جمشيد ؛
2 –
و چهار كتيبه يكسان روي چهار بشقاب نقره اي .
كتيبه هاي داريوش دوم عبارتند از :
دو سنگ نوشته در شوش ؛
كتيبه هاي اردشير دوم عبارتند از :
1 -
چهار سنگ نوشته در شوش ؛
2 -
دو سنگ نوشته روي دو ستون پايه ؛
3 -
و كتيبه اي روي يك لوحه طلا ؛ يافت شده يافت شده در همدان .

كتيبه هاي اردشير سوم عبارتند از :
1 –
چهار سنگ نوشته يكسان در تخت جمشيد ؛
2 –
همچنين سنگ نوشته اي در تخت جمشيد قرار دارد كه مربوط به اردشير دوم يا اردشير سوم است .
نوشته هايي روي سه گلدان نيز به يكي از اردشيرها تعلق دارد كه بيشتر احتمال دارد اردشير اول باشد ( كنت ، همان ، ص 115 – 107 ) .
به علاوه نوشته اي به خط و زبان پارسي باستان و آرامي روي مهري يافت شده در داسكيليوم DASCYLIUM ) ) قرار دارد ( گرينفيلد ، 1985 ، ص 702 ) .
كاربرد خط ميخي در اصل محدود به سنگ نوشته هاي تاريخي بود ( گير شمن ، همان ، ص 163 ) و وسيله ارتباط در شاهنشاهي خط و زبان آرامي بود ( كوك ، همان ، ص 235 ) . براي امور تجاري و اداري از زبان آرامي استفاده مي كردند ( گرينفيلد ، همان ، 702 ) . زبان آرامي دوره هخامنشي را آرامي رسمي يا آرامي هخامنشي مي ناميدند ( همان ، ص 706 ) .
آثار باقي مانده به زبان آرامي از دوره هخامنشي عبارتند از :
1 –
شماري سند قضايي و تجاري ؛
2 –
حكم اداري ؛
3 –
نامه و دادخواست روي پاپيروس ، چرم ، سنگ ، سنگ قبر ، كاشي ، پارچه و چوب كه در مصر ، شبه جزيره عربستان ، فلسطين ، اردن و دره اردن يافت شده اند ( همان ، ص 701 – 700 ) ؛
4 –
نوشته روي يك سنگ وزنه ، يافت شده در آبيدوس ABYDOS ) ) در ساحل تنگه داردانل ؛
5 –
نوشته هاي روي تعداد زيادي سكه ، يافت شده در كيليكيه CILICIA )) و نقاط ديگر آسياي صغير ؛
6 –
تعدادي كتيبه وقفي و تدفيني ، يافت شده در نقاط مختلف ( گرينفيلد ، همان ، ص 702 ) ؛
7 –
نوشته هاي روي سكه هاي نقره فرناباز ، داتام ، تيريباز و مازه واليان ايراني آسياي صغير ( بيوار ، همان ، ص 620 ) ؛
8 –
و نوشته اي به خط و زبان آرامي و پارسي باستان يافت شده در داسكيليوم ( گرينفيلد ، همان ، ص 702 ) .
علاوه بر ترجمه هاي ايلامي كتيبه هاي پارسي باستان ، الواحي نيز به زبان و خط ميخي ايلامي در تخت جمشيد يافت شده اند كه متن آنها عبارت است از :
1 –
دستور پرداختها ؛
2 –
ثبت تحويل اجناس واگذار شده به خزانه شاهي ؛
3 –
صورت مزدها به صورت جنسي و به صورت نقره ، جيره ها و هزينه ها ( كوك ، همان ، ص 232 ) .
علاوه بر ترجمه هاي اكدي كتيبه هاي پارسي باستان ، دو كتيبه نيز به زبان و خط ميخي اكدي روي دو لوحه استوانه اي ، با متني يكسان حاوي فرمان كوروش به آزادي يهوديان اسير در بابل ، يافت شده است ( لوكوك ، 1997 ، ص 181 ) .
سنگ نوشته هايي به خط هيروگليف مصري از كبوجيه ، داريوش اول ، خشيارشاي اول ، اردشير اول ، و داريوش سوم در مصر يافت شده است ( كوك ، همان ، ص 74 و 72 ) كه مهمترين آنها :
1 -
سنگ نوشته هاي داريوش اول در تل المسخوته ، شالوف و سوئز است ( پوزنر ، 1934 ، ص 48 ) .
2 -
هم چنين يك سنگ نوشته به خط هيروگيلف مصري بر پايه مجسمه داريوش اول كه در شوش يافت شده ( كريتس ، 1989 ، ص 40 ) .
3 -
و نيز سه نوشته كوتاه به خط هيروگيلف مصري ، جزو كتيبه هاي چهار زبانه روي سه گلدان مربوط به يكي از اردشيرها ، وجود دارد ( كنت ، همان ، ص 115 ) .
نوشته اي به خط دموتي مصري روي سكه اي از اردشير سوم ، كه در مصر يافت شده وجود دارد ( بيوار ، همان ، ص 615 ) .
دو متن به زبان يوناني از شاهان هخامنشي در دست است :
1 -
يكي نامه داريوش اول به والي مگنزيا MAGNESIA ) ) ؛
2 -
و ديگري حكمي از اردشير دوم ( گرينفيلد ، همان ، ص 702 ) .

 

پرینت ازصفحه

سلوکیان

سلوکیان، اثر ماندگار دکتر اردشیر خدادادیان مجموعه چهارم از تاریخ ایران باستان است که در 291 صفحه و در سال 1378به چاپ رسیده است. در این تالیف، تاریخ مغفول سلسله سلوکیان در 15 بخش مورد بررسی قرار گرفته است.

 

چنانچه مؤلف در آغاز کتاب آورده است: «منابع و مآخذ تاریخی متعلق به این دوره عمدتا آثار مورخان و جغرافی‌دانان و نویسندگان یونانی، رومی، سریانی و یهودی است. در نوشته‌های پهلوی متعلق به دوره ساسانی و یا آثاری متعلق به ایران پیش از اسلام که دوره اسلامی انتشار یافته است، به ندرت از یونانیان دوره سلوکی مطلبی به چشم می‌خورد.»

 

به اعتقاد وی و به استناد منابع معتبر تاریخی، یونانیان به دنبال تاسیس حکومتی واحد و پایگاه‌ تمدنی مشخصی در جهان بودند و گفته می‌شود که "هلینیسم" در تمدن غالب جهان باستان، بخش عظیمی از  معتقدات بشریت را در برمی‌گرفت. اسکندر بر این باور بود که اعمال حاکمیت یا به سخن دیگر سلطه بر ملل مغلوب، زمانی میسر و آسان است که تمدن یونانی در آن سرزمین‌ها پاگرفته و به مردمان مغلوب فرهنگ یونانی (هلنی) آموخته شود. بر این اساس در این پروژهش به شکل درخوری به جریان(فکری-تجربی) هلنیسم پرداخته شده است. 

 

دکتر عزیز الله بیات (استاد پیشکسوت تاریخ باستان) در مورد این تالیف چنین آورده‌اند: «سلسله سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند تقریبا تمام قلمرو هخامنشیان را به نحوی در تصرف داشتند و قسمت زیادی از تشکیلات خود را از آنها اقتباس کردند، هدفی را انتخاب کردند که اسلاف ایشان هرگز به آن دسترسی نیافتند و آن چیزی جز وحدت پادشاهی نبود. با در نظر گرفتن تنوع اقوام و داشتن آداب و سنن مختلف، سلوکیان هم به این هدف نرسیدند. همه علل و عواملی که به مرور شاهنشاهی هخامنشیان را ضعیف و سرانجام از پای درآورد، دامن‌گیر سلوکیان هم شده است، برای ریشه‌یابی دقیق این حادثه و تجزیه و تحلیل علل تاسیس و سقوط سلسله سلوکیان، جناب آقای دکتر اردشیر خدادادیان، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، به استناد مطالعه منابع و ماخذ دقیق مفصلا در ارتباط با مطالب فوق قلم‌فرسائی نموده و حق مطلب را به خوبی ادا کرده‌اند.»

 

برای پی بردن به زمینه‌های تاریخی و چگونگی شکل‌گیری دولت "سلوکی" شناخت شخصیت، عملکرد و سرنوشت اسکندر مقدونی اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین مؤلف در بخش اول و دوم به فرجام اسکندر و سرنوشت امپراطوری‌اش (قبل و بعد از مرگ) پرداخته و پس از آوردن چند روایت مختلف درباره مرگ وی نگاهی کوتاه و گذرا به ماجرای جانشینی وی افکنده است. همزمان با جلوس "سلوکوس اول"(نیکاتور) به تخت سلطنت در سلوکیه، در مقدونیه نیز از همان سال شاهانی به جای "اسکندر مقدونی" به تخت سلطنت مقدونیه تکیه زدند. از همین رو نویسنده در بخش سوم، از شاهان مقدونی جدولی زمان‌بندی شده ارائه کرده و در بخش‌های بعدی به دیگر شاهان سلوکی به ترتیب دوره حکومتی‌شان پرداخته است.

 

خدادادیان پس از اینکه در بخش چهارم مختصری توضیح درباره شخصیت و عملکرد "آنتی گون یک چشم" پادشاه مقدونیه به عنوان نیرومندترین سردار اسکندر و تنها نگهبان میراث وی آورده در بخش پنجم به سلوکیان و شاهان سلوکی به ترتیب اهمیت آنها پرداخته است. البته ابتدا در مقدمه‌ای به حوادث بدو تاسیس این سلسله اشاره‌ای کرده و سپس به موضوع شاهان توجه نموده است. او در کتاب خود، پس از بیان دیدگاه مورخان اروپائی در مورد نیکاتور، به سیاست‌‌های نظامی، تجارت و اقتصاد در زمان وی به شکل مفصلی پرداخته است. بعد از او دوره سلطنت آنتوخوس سوم (کبیر) و سیاست نظامی سلوکیان در عصر وی را بررسی کرده، همچنین پس از توضیح سیر تاریخی دوره سلطنت آنتیوخوس یکم(سوتر) به آنتیوخوس دوم(تئوس) پرداخته و از میان وقایع زمان وی درباره قیام پارت و به دنبال آن استقلال باختر بحث نموده است. به گفته مولف، دوام این سلسله جمعا 148 سال بیشتر نبوده که پس از آنتیوخوس سوم(کبیر) دولت سلوکی بیشتر در هرج و مرج به سر می‌برد و نمی‌شود اسم امپراطور و سلسله‌ منسجمی را بر آن نهاد. فساد، بی‌قانونی، بی‌کفایتی و خوش‌گذرانی برخی از شاهان دستاوردهای پیشین سلوکیان را دچار مخاطره کرده و نهایتا بسیاری از سرزمین‌ها از دولت سلوکی جدا شدند. نگارنده کتاب در ادامه به معرفی مختصر دیگر شاهان سلوکی پرداخته و در بخش ششم جدول زمان‌بندی شده شاهان سلوکی را به نقل از تحقیقات مرحوم "حسن پیرنیا" ذکر می‌کند.

 

بنا به گفته‌های این استاد دانشگاه تصمیم‌گیرندگان سلوکی تلاش می‌کردند که جهت ادامه سیاست جهان‌گشایی که مقدونیان بنیان نهاده و دنبال می‌کردند، در شهر‌های مفتوحه پادگان‌های نظامی و مراکزی برای آموزش مشق نظامی و فنون رزمی برای جوانان، تاسیس کنند. این قبیل مراکز به تدریج به صورت کانون‌های سیاسی – نظامی سلوکیان در آمدند و نفوذ سیاسی اولیگارشی یونانی- مقدونی- سلوکی را تحکیم می‌بخشیدند. آنها همچنین تشکیلات مذهب هلنی و کانون‌های فرهنگی یونانی را در کنار مراکز علمی فرهنگی بومیان ایجاد می‌کردند.

از سوی دیگر و از آن جا که در زمان حکومت مقدونیان، شخص "اسکندر مقدونی" علاقه زیادی به یونانی کردن شرق باستان و گسترش تمدن هلن در ایران، بین النهرین، مصر و هندوستان داشت. این رسالت سیاسی توسط سلوکیان به عنوان جانشینان اسکندر در ایران با قاطعیت دنبال شد. به این ترتیب سلوکیان عامل بزرگ یونانی کردن مشرق زمین باید قلمداد شوند.

 

دراین راستا دکتر خدادادیان بخش هفتم را به تحولات ایران و بین‌النهرین و سیاست‌ها و روش‌های کشورداری سلوکیان اختصاص داده و به برنامه‌های فرهنگی و شهرسازی سلوکیان در مشرق زمین، کوچاندن یونانیان به شرق و تاثیر شهر‌های سلوکی در گسترش هلنیسم در شرق پرداخته است. در همین بخش و در ادامه، مولف متذکر این نکته اساسی می‌شود که: «یونانیان مهاجرت کرده به آسیای صغیر، خود را در میان ساکنان شهرها این منطقه بیگانه احساس نمی‌کردند و به راحتی دارای هم‌زیستی می‌شدند. از کتیبه‌های به دست آمده در آسیای صغیر به روشنی می‌توان دریافت که اخلاق و عادات یونانیان در شهر‌های یونانی تغییر نکرده و با توجه به کثرت جمعیت یونانیان آن شهرها، که گاه به چندین برابر سکنه بومی آن مناطق می‌رسید، حقوق سیاسی و خودمختاری برای آنان حفظ می‌شد و به مرور زمان بومیان نیز با یونانیان دارای حقوقی مشترک می‌شدند. بدین ترتیب در شهرنشینی این دوره آمیخته‌ای از یونانیان و بومیان به وجود می‌آمد که موجب نفوذ آداب آجتماعی و سایر ویژگی‌‌های شرقی بر یونانیان گردید.»

 

خدادادیان در بخش هشتم به بیان ویژگی‌های فرهنگی و آداب و اخلاق سلوکیان در آسیای صغیر پرداخته و به پاره‌ای از مشترکات فرهنگی ایرانیان و یونانیان قدیم اشاره کرده و در بخش نهم مفصلا به بررسی دلایل و عوامل ناکامی‌‌های سلوکیان در هلنیزه کردن مشرق زمین می‌پردازد. او با جسارت محققانه‌ای می‌گوید: «آنچه مسلم است یکی از اهداف بزرگ سلوکیان و حکومت‌های یونانی پیش از آنان، گسترش تمدن یونانی در سرزمین‌های زیر فرمان‌شان بود. با توجه به مشکلاتی که در نیمه دوم عمر امپراطوری سلوکی به ویژه در سرزمین‌‌های شرقی برای سلوکیان پدید ‌‌آمد، جریان پیدا کردن و گسترش یونانیات در مشرق دچار سستی و نهایتا محکوم به انحطاط گردید.»

 

در بخش دهم، مولف به مواریث یونان کهن به هلنیسم و سلوکیان، مثل ادبیات و شعر تراژدی و کمدی یونان باستان اشاره و همچنین به شاعران یونان باستان و تاثیر اندیشه و هنر آنها بر ادبیات هلنی و سلوکیان پرداخته و می‌نویسد: «رواج کتابت در قرون هشتم تا ششم پیش از میلاد در یونان در واقع پایه و اساس به کارگیری استعداد‌های شاعران، کمدی‌نویسان و تراژدی‌نویسان یونان باستان است. به یاری ‌آباء معابد و به تقلید از شیوه نگارش و کاربرد الفبا در فینیقیه، تحولی در زبان شاعری یونان نیز پدید ‌آمد.»

 

پیش از زمان سلطنت "آنتیوخوس سوم"، اصطکاک رومیان و سلوکیان از عمق و جدیت قابل توجهی برخوردار نبوده است. پس از روی کار آمدن شاهان ناتوان و ماجراجو، رومیان گاه و بی‌گاه  فرصتی پیدا می‌کردند تا با مخالفان دولت سلوکی علیه سلوکیان همدست شوند و به متصرفات آنها در بین‌النهرین و آسیای صغیر دست اندازی کنند. دولت سلوکی پس از آن که از رومیان شکست خورد و مناطق متعددی را از دست داد از ابهت و عظمتی که داشت افتاد. در این رابطه مؤلف در بخش یازدهم این تالیف، به مناسبات سلوکیان و رومیان پرداخته و روند انحطاط دولت سلوکی و نقش رومیان و پارتیان در این فروپاشی را بیان نموده است.

 

دکتر خدادادیان بخش دوازدهم را به نظام کشورداری سلوکیان اختصاص داده و پس از پرداخت مختصری به سازمان دربار و تشکیلات اداری و تقسیمات کشوری، سازمان نظامی و دفاعی سلوکیان را بررسی کرده و در این باره می‌گوید:«سپاهیان عصر سلوکی عمدتا از مزدوران و نیروهای چریکی بومی تشکیل می‌شد. سپاهیان مزدور کسانی بودند که پیشه آنان دادن خدمات نظامی و دریافت اجرت در برابر این خدمات بود. سلوکیان سپاه بومی را از مردمان مختلف که تابع دولت سلوکی بودند انتخاب می‌کردند. گروهی دیگر سپاه منظم سلوکیان بوده که در آن فیل‌سواران شرکت داشته‌اند.»در ادامه این بخش به رفتار شاهان سلوکی با ملل زیر دست و نیز فرهنگ اعتقادی شاهان سلوکی و تاثیر آن بر آداب و سنن ایرانیان پرداخته و ریشه دواندن پرستش پادشاه یا پادشاه مذهبی در آسیای صغیر و مشرق را از اثرات دنبال کردن هدف هلنیزه کردن مشرق دانسته است.

 

در بخش سیزدهم یونان و جهان پس از اسکندر، دوره سلوکی و عصر هلن، مورد مداقه قرار گرفته و در آخر از اقدامات اسکندر و سلوکیان درباره هلنیزه کردن ایران جمع‌بندی کوتاهی ارائه شده است: «وقتی اسکندر ایران را به خاطر عدم اشراف "داریوش سوم"(336- 331 پیش از میلاد) آخرین پادشاه هخامنشی، بر مسائل نظامی و از جمله بر نظام فرماندهی درجنگ، گرفت، با مردمانی پیشرفته دارای قوانین و نظام اداری و دیگر ویژگی‌های فرهنگی اجتماعی قابل تحسین رو به رو گردید. اسکندر وقتی چنین ایرانی را گرفت نتوانست از این همه پیشرفت چشم بپوشد و آنها را به کنار بگذارد، لذا بر آن شد که دو قوم مقدونی و ایرانی را در هم ادغام کرده و خلاهای فرهنگی یونانیان را بدین وسیله پرکند. اسکندر برای این کار دلایل موجهی داشت که از بابل و مصر به این صورت بهره نگرفت. او تحمل سلطه فرهنگی یونانیان به ملل مغلوب را مقدم به تحمل سلطه سیاسی و نظامی به آنان ‌می‌دانست.»

 

مؤلف بخش چهاردهم را به بررسی دیدگاههای مختلف درباره هلنیسم نشسته است. این محقق پیشکسوت تاریخ ایران باستان، مختصرا به آغاز و انجام تمدن هلن پرداخته و گوشه‌ای از نقش این تمدن را در عصر بطالسه بیان می‌کند. در بخش پانزدهم که پایان بخش این کتاب هم هست، دکتر خدادادیان به تاریخ‌نگاری در عصر هلن و نگارندگان تاریخ سلوکیان اختصاص داده است و دوازده تن از این تاریخ‌نگاران این دوره را مختصرا معرفی کرده است.

 

 

 

هخامنشی ها

هخامنشی‌ها. کتاب دوم از مجموعه تاریخ ایران باستان است که به کوشش دکتر اردشیر خدادادیان در 378 صفحه تالیف شده است. شامل 18 بخش که با پیشینه‌ی پارسی‌ها آغاز شده و درسال 1378 توسط انتشارات "به‌دید" به چاپ رسیده است.

این کتاب مورد تقدیر اساتید پیشکسوت تاریخ باستان و مدرسانی چون دکتر "رضا شعبانی" و دکتر "عزیزالله بیات" قرار گرفته است. دکتر شعبانی در مورد این تالیف چنین نگاشته‌: «ادوار تاریخی پیش از اسلام ایران، با وجود زمان‌های زیادی که به خود اختصاص داده‌اند؛ هنوز از مشکل فقه و تحقیقات دقیق و عمیقی رنج می‌برند. این مهم، بیش از هر چیز نماینده‌ی بی‌اعتنایی کامل پژوهشگران و دانشمندان کشور است. بر این اساس است که بنده می‌اندیشم باید به فاضل عزیز و استاد محقق دکتر اردشیر خدادادیان آفرین فراوان گفت که بخشی از وقت علمی خود را صرف تدوین و تالیف کتب سودمندی چون "تاریخ هخامنشی" می‌فرمایند و با استفاده از اطلاعات و تجارب سودمندی که درخلال یک عمر پر زحمت و سرشار از تلاش خالصانه کسب کرده‌اند به حل و فصل معضلات و مسائل اعصار باستان، کمک می‌ورزند

دکتر بیات نیز در تجلیل از این کتاب چنین نوشته است: «هر ایرانی پاک سرشت و بویژه کسانی که در این سرزمین جایگزین گردیده‌اند؛ ناگزیر و ناچار است که از یادگارهای پیشینیان خودآگاه شود و به بزرگی اندیشه و دانش ‌و روان تابناک آنان آفرین گوید. برای به کار بردن این اندیشه و رسیدن به این آرمان است که آقای دکتر اردشیر خدادادیان استاد عالی‌قدر تاریخ دانشگاه شهید بهشتی رنج پر اجری برده‌اند و ما را به گنجینه‌ی نهانی گذشتگان، به ویژه سلسله هخامنشی، با قلم توانای خود رهبری نموده‌‌‌‌اند

نویسنده در بخش اول به پیشینه پارسی‌ها پرداخته، آنها را مردمانی آریایی دانسته و منشاء آنها را با مادها یکی دانسته‌ است. عدم وجود اسناد قابل اعتماد از سلسله‌ی تاریخ‌ساز ماد، نویسنده را ناچار کرده که از روایات و اطلاعات منابع و مورخان غیر ایرانی مثل یونانیان بهره‌گیری کند. و با استفاده از همین منابع سوابق دولت ماد و آشور را مختصرا بیان کرده و پارسیان را نیز جز فرمانبرداران و باجگذاران مادها دانسته است. وی برای بیان تقسیم‌بندی‌های طایفه‌ای پارسی، از یافته‌های هردوت استفاده نموده است و در قسمتی به نقل از پیرنیا چنین آورده است: «تا زمان (آسورحیدین) که تا حدود 667 پیش از میلاد بر آشوریان حکومت می‌کرده است، پارس‌ها نیز باج‌گذار او بوده‌اند. از این زمان تحت فشار‌های سیاسی و نظامی قرار گرفته و از جنوب دریاچه ارومیه به خطه پارس در جنوب ایران مهاجرت کرده‌اند. برخی نیز بر این باورند که پارس‌ها پس از رهائی از قید آشوریان تابع مادها شدند

در بخش دوم علل و چگونگی سقوط دولت ماد و انتقال قدرت به هخامنشی‌ها بررسی شده است. نویسنده در این فصل به تاثیر مسائل سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و دینی را از عوامل شکست مادها دانسته  و سپس روایت هردوت در این زمینه را به عنوان تئوری الگو پذیرفته است. وی دراین بررسی نفوذ تفکرات قبیله‌ای بین مادها (حتی پس از ساقط کردن دولت آشور) را در سقوط آنها  بی‌تاثیر ندانسته و به عدم وجود مناسبات خارجی (دیپلماتیک) خوب و محکم را از دیگر عوامل برمی‌شمرد. مادها به عنوان مردمانی ناراضی و نیازمند که خود علاقه‌مند به سرنگونی دولت آستیاگ بودند معرفی می‌شوند. آن‌گونه که به گفته‌ی مؤلف منابع تاریخ یونان از جمله هردوت بر این باورند که سهم مردم ماد در چیرگی کوروش بر آستیاگ بسیار قابل توجه است.

از بخش سوم تا سیزدهم مؤلف، تاریخ هخامنشی‌ها را چهارچوب دوران زمامداری شاهان هخامنشی و وقایع و اوضاع زمانه آنها از بنیان‌گذار تا آخرین پادشاه بیان کرده است. هرچند که در فصول بعدی به تفکیک به هرکدام پرداخته خواهد شد. در بخش سوم این تالیف، دوران زمام‌داری بنیان‌گذار سلسله هخامنشی کوروش دوم (حکمران از 529 تا 599 ق.م) بررسی شده است. در ابتدای این بخش به بیان مختصری از روی کار آمدن پارسیان و تبدیل شدن به رقیب مادها پرداخته شده و در ادامه، دیدگاه مورخان در مورد کوروش را بیان نموده است: «کوروش که با لشگرکشی موفق به سرزمین ماد، گستاخی و جرات وصف‌ناپذیری یافت و "اکباتان" پاییتخت مادها را به پایتختی خود برگزید.» طبق گفته‌ی مؤلف تلاش و هوشیاری و مقاومت کوروش در دوران 30 ساله حکومتش، شالوده حکومتی فراگیر را پی‌ریخت. بنابر همین عملکردها ایران در زمان او، یکی از بزرگ‌ترین مهدهای تمدن باستان شد. مولف لقب "ذوالقرنین" را برازنده کوروش دانسته در مورد وی چنین نتیجه گرفته است: «در ایران باستان شخصیتی مانند کوروش را نمی‌توان یافت که با درایت و تدبیر برای تثبیت حاکمیت خود بر ملل مغلوب  شیوه‌های نوین و بدیعی را همانند او دنبال کرده باشدمولف پس از بیان سیر تاریخی پایان حکومت کوروش به مرگ ناگهانی وی پرداخته است.

در بخش چهارم که اختصاص به "کمبوجیه دوم" دارد، دکتر خدادایان به تولد، تربیت، ولایتعهدی، حکومتش بر پارس‌ها و مصریان، بابلیان و سایر ملل مغلوب و فرجام کار کمبوجیه پرداخته نظرات چند تن از پژوهشگران و مورخان را در این مورد ارزیابی نموده است. نویسنده بخش پنجم را به داریوش یکم معروف به "داریوش کبیر" اختصاص داده است. وی یکی از برجسته‌ترین شاهان ایران پیش از اسلام و مهم‌ترین پادشاه سلسله هخامنشی است. به اذعان مؤلف او نخستین پادشاه ایران باستان است که حوادث زمان خودش و حتی پیش از به تخت نشستن خود را در کتیبه‌های متعدد ثبت نموده است. همین امر هم دلیلی است بر توضیحاتی اجمالی مولف در مورد مهم‌ترین کتیبه‌های موجود. خدادادیان قسمتی از این فصل را به زندگی‌نامه و فتوحات اختصاص داده و سیمای داریوش را از نظر شرق‌شناسان بیان کرده است. نیز به زندگی او در زمان شاهان قبل خودش یعنی کوروش و کمبوجیه پرداخته و همچنین کیفیت حرکت پله‌ای داریوش به سمت تخت پادشاهی را نشان داده است.

بخش ششم  به "خشایار‌‌شا یکم" مربوط است. بر اساس روایات هردوت، شاهان هخامنشی یکی در میان مورد تایید و عملکرد‌شان در غالب امور کشوری مفید بوده است. بنابراین به گفته‌ی مؤلف خشایارشاه با انتصاب یهودیان در حساس‌ترین امور کشور (حتی در دربار شاهی) و انتخاب همسری یهودی نخستین گام را در راه شکستن قوانین ویژه شاهان ایران باستان برداشت. او با این کار به قتل‌های درباری دامن زد. مؤلف "هخامنشی‌ها" در راستای بیان زندگی سیاسی نظامی خشایارشا، به بیان سه جنگ مهم زمان او (نبرد ترومپیل- نبرد سالامین- جنگ پلاته) پرداخته است. در پایان بخش هم به قتل خشایارشا به وسیله نزدیکانش اشاره کرده است.

بخش هفتم به "اردشیر یکم" ملقب به "دراز دست" تعلق دارد. که نویسنده علاوه بر بیان عملکرد سیاسی، نظامی، اجتماعی و به طور کلی ارزیابی دوره سلطنت وی، نظر هردوت را درباره‌ی اردشیر یکم بیان کرده است. همچنین روایاتی درباره صلح ایران و یونان به استناد منابع یونانی و غیر یونانی گرد آورده است. در بخش هشتم به "داریوش دوم" پرداخته شده است. مؤلف برای نشان دادن گوشه‌ای از اوضاع زمان وی به اشراف کامل زنان و خواجه‌سرایان دربار در زمان این پادشاه، اشاره کرده است و این امر را از دلایل رخ دادن شورش‌های پی در پی در سرزمین‌‌های زیر سلطه هخامنشی‌ها دانسته است. وی در توضیح وضع دربار "داریوش دوم" چنین می‌نویسد: «تحولات سیاسی دوره بیست ساله سلطنت داریوش دوم نشان می‌دهد که اکثر مشکلات سیاسی ایران با سرزمین‌های دیگر ناشی از اختلالات داخلی بود. نفوذ عوامل مداخله‌گر و قدرت‌طلب در دربار داریوش دوم به گونه‌ای بود که افراد وطن‌پرست و چهره‌هایی که طرفدار حاکمیت نظم و قانون در کشور بودند، تحمل نمی‌شدند و به نحوی از گردونه سیاسی کشور بیرون و یا طرد می‌شدند. بر دربار داریوش هرج و مرج حاکم بود و این حکایت از انحطاط و گسترش فساد و آنهم به طور روز افزون در خانواده هخامنشی می‌کند و عظمت ابهت عصر داریوش یکم(بزرگ) روز به روز رنگ باخته می‌شود

نویسنده در بخش نهم دوران "اردشیر دوم" را مورد بررسی قرار داده است. و نیز ماجرای به تخت نشستن وی را بیان کرده است. او در این بخش هم مانند دیگر پادشاهان، دیدگاه‌های متفاوت را جرح و تعدیل نموده و وضعیت دربار اردشیر دوم را در واپسین سال‌های سلطنتش توضیح داده است: «اوضاع داخلی و عمومی دولت در اواخر سلطنت اردشیر موجب بدبینی و یاس مردم بود. دولت دارای مشکلات مالی فراوانی شده بود. فشارهای مالیاتی، کشاورزان و بومیان را از پای درمی‌آورد و آنان را وادار به عصیان می‌نمود. وضع شاهنشاهی از پیش آشفته‌تر می‌گردید و همه‌ی امور کشور از جمله وحدت کشور و حیات شخص شاه در معرض خطر بود. شهربانان عاصی سکه‌های طلا به نام خود ضرب می‌کردند، حال آنکه این امر، یعنی ضرب سکه‌ طلا تا آن زمان فقط به شاه بزرگ (شاهنشاه) اختصاص داشته است

دکتر خدادادیان در بخش دهم و یازدهم مختصرا به "اردشیر سوم" و "ارشک" پرداخته است.  ارشک سلطنتی دو ساله داشت ولی اردشیر که قبل از او به سلطنت رسیده بود در بحرانی‌ترین  مقطع حکومت هخامنشیان به تخت می‌نشیند و وارث سلطنتی می‌شود که خطر از پی خطر تهدیدش می‌کند. برخی از کاشناسان تاریخ ایران باستان، اردشیر سوم را از نظر اقتدار و توان اداره‌ی امور کشور با داریوش بزرگ برابر می‌دانند. اردشیر زمانی برسر کار آمد که کشور در آستانه انحلال و متلاشی شدن بود. وی برای آرام کردن کشور و جلوگیری از متلاشی شدن و انحلال سلطنتش از هر وسیله ممکن بهره گرفت. او به شیوه اسلاف نامدار خود، همان ابتدای کار اکثر نزدیکانی که ممکن بود برای او ایجاد زحمت کرده و یا مدعی تاج و تختش شوند را از دم تیغ گذراند.

اردشیر خدادادیان در بخش دوازدهم به آخرین پادشاه هخامنشی "داریوش سوم" پرداخته و علاوه بر بیان دیدگاه ایران‌شناسان باستان، درباره جنگ‌های سه گانه "داریوش سوم" و "اسکندر مقدونی" پرداخته (نبرد گرانیک- بنرد ایسوس- نبرد گوگامل) و توضیحات مفیدی در رابطه با این جنگ‌ها به خواننده داده است. پس از پرداختن به شاهان هخامنشی در بخش سیزدهم به بررسی دین، نظم و قانون در عصر هخامنشی می‌پردازد. نویسنده چنین آورده است: «مسئله دین و اعتقادات مذهبی در میان همه مردمانی که به نحوی با آریایی‌ها نسبتی داشته و یا خویشاوند بوده‌اند، اعتبار و اهمیتی داشته است. به طور کلی مردمان مشرق زمین در طول تاریخ  به عنصر "دین" بهای فراوان داده و در حفظ دیانت‌شان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کردند.  ایرانیان باستان عمدتا نسبت به دیانت ملل مغلوب احترام قائل بودند و در نزد هخامنشیان این امر جایگاه ویژه‌ای در تاریخ آنان دارددر ادامه هم سیاست دینی در زمان کوروش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشی، کمبوجیه دوم، داریوش یکم، خشایارشا و اردشیر یکم را مورد بررسی قرار داده که اطلاعات نابی را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

در بخش چهاردهم در رابطه با مسائل بخش سیزدهم خط مشی کلی شاهان هخامنشی در زمینه دین و قانون مورد بررسی قرار می‌گیرد. دکتر خدادادیان علاوه بر بیان پیشینه کوتاهی از پرستش میترا و آناهیتا (مهر ناهید) درمورد پرستش مهر و ناهید در عصر هخامنشی، توضیحاتی داده است. اما بخش پانزدهم که به آموزش و پرورش در عصر هخامنشی پرداخته است . به نظر مؤلف برای مطالعه‌ی آموزش و پرورش در ایران باستان، در درجه اول روایات و گزارش‌های مورخان یونانی، اسناد مصریان و بابلیان سودمند است. چون از خود شاهان هخامنشی اسنادی از این دست باقی نمانده و در این راستا آموزش و پرورش پارسیان را از دیدگاه یونانیانی چون افلاطون بیان کرده است.

مؤلف بخش شانزدهم را به مقام، قلمرو، میزان دانش و فرهنگ ایرانیان در عصر هخامنشی اختصاص داده و در ابتدا نظرات اشخاص برجسته‌ای چون فیلوزا، هردوت و پلو تارک را در این زمینه از سلطنت هخامنشی‌ها آورده است. سپس خدمات متقابل علمی ایران و یونان به ویژه در دانش پزشکی و همچنین مناسبات علمی و فرهنگی ایران و مصر در عهد هخامنشی را اشاره نموده و نیز دانش پزشکی، علوم طبیعی، حکمت و فلسفه در ایران عصر هخامنشی را اجمالا مورد بررسی قرار داده است. دکتر خدادایان در بخش هفدهم، تاریخ‌نگاری عصر هخامنشی را مورد بررسی و نقادی قرار داده استمنابع تاریخ ایران پیش از اسلام بطور عمده متعلق به تاریخ‌نویسان و جهانگردان غیر ایرانی است. واقع بینانه باید اعتراف کرد بخش عمده‌ای از تاریخ ایران در عهد ماد و هخامنشی را مورخان یونانی نوشته‌اند؛ به دیگر سخن یونانیان و رومیان  عمده‌ترین نگارندگان تاریخ ایران پیش از اسلام هستند.

دکتر اردشیر خدادادیان ابتدا مفصلا به بررسی زندگی هردوت و نقش و سهم او در نگارش بخش مهمی از تاریخ عصر هخامنشی نشسته است. او کوشیده است تا آنجا که منابع و مآخذ تاریخی گزارشات صاحب‌نظران و پژوهش‌های مورخان اگاهی می‌دهند، به شناختن و شناساندن هر چه بهتر، دقیق‌تر و منصفانه‌تر این چهره یونان و جهان بپردازد. او به افرادی چون کتزیاس، توسیدید، گزنفون، دیود ورسیسیلی و سترابون شخصیت‌های برجسته جغرافیا و تاریخ باستان پرداخته و همچنین پلوتارک یکی از برجسته‌ترین مورخین جهان باستان را به خوبی می‌شناساند. او تالیف خود را با ارائه جداول زمان‌بندی شده شاهان هخامنشی در پژوهش‌های گوناگون در بخش هجدهم پایان بخشیده است.

قابل ذکر است که عکس‌هایی نیز از کتاب "ایران" نوشته "رومن گریشمان" به صفحات پایانی کتاب ضمیمه شده است. در این کتاب منابع متعددی از زبان‌های مختلف مورد استفاده مولف قرار گرفته که این وسعت تحقیق کمک شایانی به کم نظیر بودن کتاب عزیز هخامنشی‌ها نموده است.